82/2

 

عدم است

که موج می زند

و همه جا هست

و بر روی هستی

لبخند می زند

 

 

82/1

 

به چند کلام چنگ می زنم

ولی سیلاب جهان مارا می برد

و اگر سخت در کلمات نیاویزیم

از ما اسکلتی آویخته از کلمات باقی می ماند

 

 

81/2

 

از دیگران می خواهم بپرسم

که کیستند

تا خود بدانم که کسیتم

و سرنوشتم چیست

 

 

81/1

 

چگونه است که شادی

اینجا است

ولی پای من لنگ است

که همراهش باشم

 

 

80/2

 

تلخی جانگزای

آنگاه که چند گامی همراه

خدایان می رویم

و سپس یاد آنها را

با دست خود شستشو می دهیم

 

 

 

80/1

 

کجا آب ها صاف ترند

به من بگوئید

و کجا دود تابناک تر است

و جایی را نشان دهید

که برگ های خزان زده

همچنان با زردی خود به روی ما

می خندند

 

 

 

79/2

 

کلام چون چراغی است

و خانه دل ما را

روشن می کند

 

 

 

 

79/1

 

ما هم کلام هستیم

و بدون کلام

دل ما تاریک

می شود

 

 

78/2

 

از پشت دود سیگاری

که نمی کشم

جهان را می نگرم که به هوا

می رود

 

 

78/1

 

آنگاه نیز

که مرگ را پذیرفتم

زندگی همچنان باور نکردنی

خواهد ماند

 

 

77/2

 

به جنگ شعر رفتن

و یکبار دیگر تجربه ی شکست را

آزمودن

 

 

77/1

 

من در هر رفت و آمد

از نقش گربه هایم

که در اتاق خوابیده اند

چیزی می فهمم

که در هیچ کتابی

نوشته نشده است

و در بازی کردنشان

چیزی می بینم

که در هیچ کتابی

نخوانده ام

 

 

 

76/2

 

ما به تاراج می رویم

خاک و تاریخ

ما را خواهند خورد

و ما روی خود را

به سوی نیستی بر می گردانیم