93/1

 

کاش می دانستم

کاش می دانستم

کمی از آب دریا را

کمی از شب را

ولی افسوس که هیچ

نمی دانم

 

 

92/2

 

آیا شاعران

برادران من هستند

یا درختان

یا آنچه نیست

 

 

 

92/1

 

در کدام سرزمین خاطره است

که می روم

و چه سبک گام برمی دارم

در کدام سر زمین بی حاصل است

که پرواز می کنم

 

 

91/2

 

گلبرگ های شب را

یک به یک باز کنیم

گوییا که سرخ گلی است

سیاه رنگ

 

 

 

91/1

 

هیچی هستیم سخنگو

هیچی هستیم بینا

هیچی هستیم شنوا

و هیچی هستیم دانا

بر نادانی خود

 

 

90/2

 

چشمهایم فرسوده شد

از نگریستن به آسمان

و دستم از فشردن خاک

و گامهایم ازدر نوردیدن باد

و روحم پراکنده شد

چون برگهای خزان

در پای آنجا نیست

 

 

 

90/1

 

باگذشت زمان

و درگذشتن دوستان و آشنایان

آدم ها برایم بیشتر مردن را

تداعی می کنند

تا زنده بودن را

 

 

89/2

 

جهان شعر گونه است

اگرنه شعری بهشتی

شعری دوزخی است

 

 

 

 

89/1

 

صبح غم انگیزی است

قدر این غم را

بدانم

 

 

 

88/2

 

پیام شاعر

پیامی است

غیر تاریخی

 

 

 

88/1

 

گربه ها

از مسیر هایی می گذرند

نمی توانیم دنبال آنها

برویم

ولی می توانیم حس کنیم

که از مسیری می گذرند

که معنایی جادویی

دارد

 

87/2

 

نه تنها غم ها را فراموش

می کنیم

بلکه خود را نیز فراموش

خواهیم کرد

و همراه همه چیز به فراموشی

بر می گردیم

 

 

87/1

 

بودن من

با من نیست

و از من نیست

بودن من جایی

آن سو تر است

جای همه بودن ها

که شعله من و ما

در آن خاموش می شود

 

 

86/2

 

از من چیزی جز من

باقی می ماند

که خاطره ای است از من

در خاطره جهان

 

 

86/1

 

در این چرخش بی محابا

هر چیز نامی را می جوید

 

و لحظه ای از آب

گل، آسمان و گیاه می گوییم

و سپس همه چیز به سکوت

باز می گردد

 

 

 

85/2

 

سکوت چه لحظه باشکوهی است

که دوام می یابد

در بی پایانی لحظات

و در بی پایانی سکوت

 

 

84/2

 

هستی و نیستی با هم هستند

و این دنیایی هستند

و اگر بنا باشد چیزی باقی باشد

از جنس دیگری است

 

حتما نوعی انقطاع هم هست

که تا " هستیم" به معنای این دنیایی

نشان دو امر باقی را نمی توانیم درک کنیم

 

 

84/1

 

بعد از ظهر های دلگیر

آبان ماه

که برگ های نیمه زرد به تن درخت

عاریتی هستند

و چند کلاغ در پرواز

از پشت درختان می گذرند

بعد از ظهر های دلگیر

پاییز شمیران

که من را به طولانی بودن شب

امیدوار می کنند

 

 

83/2

 

به تاریکی شب

خو گرفته ام

و روز برایم زیاد

روشن

و زیاد شلوغ

است

 

 

 

 

83/1

 

گوییا پای زمان

پیچ خورده

و دمر افتاده است

و همچنان ساعت پنج ِ

عصر بیست و چهارم آبانِ

هزارو سیصد و هفتادو

پنج است