107/2

 

گربت اومده

گربه من نمی آد

گربه من مرده

 

 

 

107/1

 

مرا به شعر مهمان کردید

و چند قدم آن سو تر

آدم ها را در رفت و آمد می دیدم

و جهان را که چون گلی می شکفت

و می پژمرد

و بر خوان من آب و نان و شکر

و میوه فراوان بود

و روزها را همراهی می کرد

که در روزها می شکفتم و می پژمردم

و اینک پایان راه است

و مرا به رفتن مهمان می کنید

 

 

106/2

 

گم کردن

چه رهایی بخش است

اگر بدانیم که همه چیز را

گم می کنیم

 

 

106/1

 

اگر ما روح خود را

انکار کنیم

با چشم فرشته یا شیطانی

جهان را خواهیم دید

یا جهان ما را در وهم

بی پایان خود

غرقه خواهد ساخت

 

 

105/2

 

در هر رعد و برق
چند تا از ديوارهاي آسمان
فرو مي ريزد
از اين روست كه آسمان
اينقدر صاف شده است

 

 

 

105/1

 

مرگ سفید است

چون کاغذ

و خستگی و تنهایی مرا

می نوشد

 

 

104/2

 

چه تاری از دروغ

بر خود تنیده ام

و شیفته خرامیدن خود هستم

در دنیایی از اوهام

و بر سایه های تلخ خود

فخر می فروشم

 

 

104/1

 

من فکر هایم را

خیال می کنم

و خیال هایم را به چرا

می فرستم

تا فربه شوند

 

 

103/2

 

همه چيز موقتي است

و فقط زيبايي است

كه پاسخي است

به درد و رنج بيهوده ما

 

 


103/1

 

جام واقعيت را

تا ته نوشيده ام

وهمي ما را فرامي گيرد

كه واقعيت ديگري است

و تلخي ديگري دارد

 

 

102/2

 

من در شعر از خودم گفتم

ولي از خودم گريختم

من در شعر از جهان گفتم

ولي از جهان گريختم

من در شعر "مني " ديگر

و جهاني ديگر را

آرزو كردم

ولي فقط شعر گفتم

و به هيچ چيز نرسيدم

 

 

102/1

 

شعرهايم به من آموختند

گام برداشتن را

و نفس كشيدن را

و من از شعرهايم ياد گرفتم

كه باشم

 

 

 

101/2

 

عجيب است

تنها چيزي كه مي توانم

به جهان تقديم كنم

شعرهايم است

كه جهان به من

داده است

 

 

 

101/1

 

جهان از راه شعر آمد

و جهان از راه شعر

از من گذشت

و من از راه شعر

در جهان گذشتم

 

 

100/2

 

به دنبال خود گشتم

و خود را هیچ جا

نیافتم

 

 

100/1

 

به روی کاسه بخور خم شده ام

در جستجوی درختهای نارگیل

درختهای اوکالیپتوس بلند

و بوی در و دیوار چوبی در هتل زنگبار

میوه های مناطق گرمسیر: انبه، موز، آناناس

درختهای ادویه، دارچین، میخک

و میموزای حساس که با دست مالیدن به آن

شاخ و برگهایش را به سرعت جمع می کند

و خلیج کوچکی در زنگبار با ماسه های نرم

آب صاف و آبی و آرام

و اقیانوس که بینهایت گسترده بود

یکی از تکه های بدن قاره ی آفریقا

که نرم و دوست داشتنی و رویای بود

 

 

99/2

 

حالا که می دانم

چیزی نبوده ام مگر

کلماتی چند بر صفحه ی کاغذ

چرا از قبول شاعری

طفره می روم

شاید فضای شاعری

برایم تنگ است

 

 

99/1

 

با چاپ هر کتاب

قسمتی از عمر خود را

قیچی می کنیم

و در کتابخانه می گذاریم

 

 

98/2

 

نمی دانم

اگر می دانستم

خوب بود