98/1

 

زمان گذشته

چه نقشهایی دارد

نقشهایی جادویی

 

 

 

97/2

 

پرنده ای گذشت

آیا بالش سفید بود

و کدام سو را تماشا می کرد

پرنده ای گذشت

که نامش را نمی دانم

و رنگش را ندیدم

شاید پرنده سعادت بود

که از آسمان پنجره می گذشت

 

 

97/1

 

دانستن تاریخ روز ها

به کار من نمی آید

ولی نمی دانم چرا

پای شعر هایم تاریخ

روز می گذارم

 

 

96/2

 

شاید لیوان

از شکسته شدن

درد می کشد

و دیوار از خراب شدن

شاید تن ما نیز

از مردن رنج می کشد

بی آنکه دیگر بدانیم

 

 

96/1

 

بخوابیم

تا کار ها درست

شود

 

 

 

.

95/2

 

نه می توانیم ببینیم

نه می توانیم بدانیم

نه می توانیم به خاطر بسپریم

نه می توانیم فراموش نکنیم

ما مجموع ناتوانی ها هستیم

ولی خود را توانا می پنداریم

 

 

 

95/1

 

دانش تلخی را می آموزیم

با گذشت روز ها

که آن ندانستن است

 

 

 

94/2

 

بیش از این نمی دانیم

که ما نیز چون شمعی

خاموش خواهیم شد

 

 

 

94/2

 

هرچه آسمان را بیشتر

نگاه می کنم

درمانده تر می شوم

 

 

 

93/2

 

کودک نو آموزی هستم

در دبستان شعر

و آنچه را که به من می گویند

تکرار می کنم