155/1
آوخ که می آمدی
در لباسی نه چندان خونین
و کوهها پشت سرت بود
و خاره رود ها را با خود داشتی
و مرگ چون دلقکی
دور و برت پرسه می زد
و پیش پایت خم می شد
می آمدی که آوخ
در لباسی که خونین تر
از همیشه بود
+ نوشته شده در ساعت توسط بیژن جلالی
|