آوخ که می آمدی

در لباسی نه چندان خونین

و کوهها پشت سرت بود

و خاره رود ها را با خود داشتی

و مرگ چون دلقکی

دور و برت پرسه می زد

و پیش پایت خم می شد

می آمدی که آوخ

در لباسی که خونین تر

 از همیشه بود